مكالمه مرد روحاني باخداوند

روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت:

 

'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی

 

هستند؟ '، خداوند او را به سمت دو در هدايت كرديكي از

 

آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در

 

وسط اتاق یک میز  گرد بزرگ وجود داشت که روی آن

 

يك ظرف پراز خورش بود، آنقدر بوي خوبي داشت كه

 

دهانش آب افتاد ، افرادي كه دور ميز نشسته بودند بسيار

 

لاغر و مريض حال بودند و قحطي زده به نظر مي آمدند ،

 

آنها در دست خود قاشق هايي با دسته ي بسيار بلند

 

داشتند كه اين دسته هاي به بالای بازوهایشان وصل

 

شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانست

 

قاشق خود را داخل ظرف خورش ببرد و قاشق خود را پر

 

نماید، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان

 

بلند تر بودند، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق

 

را در دهان خود فرو ببرند. مرد روحانی با دیدن  صحنه و

 

بدبختی و عذاب آنها غمگین شد . خداوند گفت: 'تو جهنم

 

را دیدی، حال نوبت بهشت است ، سپس اورا به سمت

 

اتاق بعدي برد ،خداوند در اتاق را باز كرد ،، آنجا هم دقیقا

 

مثل اتاق قبلی بود، يك ميز گرد ويك ظرف پراز خورش روي

 

آن و افرادي دورميز،آنها نيز مانند اتاق قبل   همان

 

قاشق هاي دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی

 

قوي وچاق بودند، مي گفتند و مي خنديدند . مردروحاني

 

گفت 'خداوندا نمي فهمم؟ خداوند پاسخ داد: 'ساده است

 

فقط احتیاج به یک مهارت دارد، اینها یاد گرفته اند كه به

 

يكديگر  غذا بدهند، در حالي كه مي بيني آدم هاي

 

طمع كاراتاق قبل فقط به خودشان فكر مي كردند و

 

حاضر  نبودند كه به ديگران غذا بدهند.

 

             تو نيكي مي كن و دردجله انداز

 

                                                                    كه ايزد دربيابانت دهدباز

 

ادامه مطلب